خواست از شهر بروم هجرت كنم به شهري ديگر ولي ديدم كارها به روال سابق است

همه كار خود مي كنند منتها به ديوانكي . مردم نان سوخته بهتر مي پسندنند و جاي استين

پاچه شلوار عوض شده اهنگر اول ميكوبد و بعد به اتش مي سپرد و رفتگر اشغالها را در

وسط كوچه رها مي كند . با اين همه همه راضي خوشبختند جز من بسيار فكر كردم و دريافتم

اين منم كه بايد تعقير كنم نه ديگران .  پس خوشا اب باران همرنگي جماعت

برداشت ازادي اذ بارش مسموم                      ارشام ستوده