مقام گم شده عشق

روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.

 

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.

مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند

 

دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.

و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

 

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به  شمردن ....یک...دو...سه...چهار...

همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛

 

خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛

 

اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛

 

هوس به مرکز زمین رفت؛

 

دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛

 

طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.

 

و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...

 

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.

 

ادامه نوشته

هذا مقام العاعظ بک من النار

گویند ان هنگام که شیطان از امر حق تمرد کرد شیطان را دست پای بسته بودنند به جهت ورود بی اذن الهی به

مقام تجسد انسان در زمان قبل وگرنه شیطان را یارای ان تمرد نبود که اگر می توانست و سرپیچی می کرد در

همان لحظه نابود می گشت.

وانکه شیطان مامور شد به دلخواه که بیابد ان گوهر حقیقی را از بدل  وجود انسان از هویت ادمی

و تا امر شری نباشد "هر چند عدمی" خیر معنا و مفهوم خود را متجلی نمی کند

ایا هست نیرویی که به دلخواه از امر حق سرپیچی کند و باز توان بودن را در قدرت الهی داشته باشد

و در انتها عالم هیچ نیست مگر ضمیر الهی که به درون خود باز گشته است

کتاب هفت سیر معنوی پنجره ایی است بسوی دیدگاهی نو برای زندگی.

تقدیم به خزر

به کدامین بهار راهنمایم میشوی

و در کجای طیف نور سراغ از تو بگیرم

به قدر تو بی مقدورم -قادر به هدایت؟

کی سراغ خود از تو بخوانم؟

و کی بیابم انرا که در جستجوی خوشتنم

فریاد از سکوت یا سکوت از فریاد.

وانگاه که به جرم نقش کردی

و این نقش را در هم ریختم.

واین نقش را در هم ریختم؟

نه کار تو بود.

ایا اکنون موقه رفتن است؟

و چه بهانه ایی برای نرفتن.

و چه ادعایی برای بازگشتن؟

ایا موقه رفتن است/

نمی بینم .نمی شنوم .که در توهم همه

مجازیند در افکار .

هنوز لحضه ام نرسیده.

در صف هر دم در تعقیر کد44

و انگاه که سراغ از من گرفتی سراغ از تو ندارم

که به طمع کدام مقام گرفتار شدم

که یاد ندارم که چه گفتی چه شنیدی.

                و همه این حقیقت است از راست

                                   کد خدا {ارشام ستوده}