هميشه نكته اي كوچك در گذر زمان مرا به نوشتن اين خاطره تشويق مي 

كرده. موضويي كه در تك تك سلولهاي ذهنم لانه كرده و مرا به نوشتن فرا

مي خواند

خاطره ايي از يك روزسرد پاييزي كه در ان روز من به پيشواز زمستان كلاهم

را تا زير گوش پايين كشيده بودم و به هواي ساخت طبقه جديد وبلاگ دبه

خالي حروف را از شير انشا پر مي كردم  در حين پر شدن ظرف وبلاگهاي

كناري را ديد زدم تو اولين وبلاگ بروز شده پسری را ديدم در حال خواندن

نظر لينك كردم وارد شدم پرسيدم: اگه شماره بدم لينكم ميكني ؟

گفت براي چي ؟ گفتم براي تبادل نظر گفت خيالي نيست

رو برگه نوشتم 0913 ولي بجاي 79 نوشتم 33 خطش زدم دوبا ره نوشتم

091343 دوباره سه اينبا پيش قدم شد گفت . بگو تا سيوش كنم.

بلاخره ادرس نوشت کانکت  شد.

گفت : گوشیت همراهت نیست

گفتم اگه قول بدی نظر بدی برای همیشه سنجاقش می کنم به وبم

ان روز گذشت و روزها پس ان اکنون یک برف از ان تاریخ می گذرد

و من هنوز چشم در راهم تا بیاید با نظری و بنهد قدمی در قالب یک

پیشنهاد. یاشد طا بشود

                                              ارشام ستوده   -